به گزارش گروه فرهنگی قدس، «یک پاورقی» با داستانهایی از شاهنامه فردوسی به نویسندگی محمد گودرزیدهریزی و امیرحسین زنجانبر توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده که روز گذشته نیز با حضور جمعی از مدیران کانون و نویسندگان رونمایی شد. کتابی پنج جلدی که با روایت داستانهایی از هفتخوان رستم، آرش کمانگیر، گردآفرید، زال و ... لحظات شیرینی را برای بچهها رقم میزند. عاطفه قنبریان نائینی، نگار اورنگ، مهشید دارابی و مرتضی یزدانی نیز تصویرگران مجموعه پنج جلدی «یک پاورقی» هستند که این کتاب را با تصاویرشان برای گروه سنی بالای ۱۲ سال جذابتر کردهاند. با محمد دهریزی، شاعر و نویسنده کودک که یکی از نویسندگان کتاب « یک پاورقی» است درباره دلایل نگارش این کتاب، ویژگیهای آن و همچنین وضعیت نشر کتابهایی با قصههای اسطورهای و کهن برای بچهها به گفتوگو پرداختیم و دهریزی نیز به راهکارهایی برای تالیف هرچه بیشتر داستان مشاهیر و مفاخر اشاره کرد که در ادامه میخوانید.
انگیزه نگارش مجموعه کتاب «پاورقی» چیست و و چرا گروه سنی نوجوانان را انتخاب کردید؟
اولاً اقتباس از ادبیات کلاسیک برای کودکان کارکرد فرهنگی و آموزشی دارد. به هر شکل باید تعاملی سازنده بین نسل نوباوه و ادبیات غنی کلاسیک به وجود آید؛ چون پیوند دادن کودکان و نوجوانان با ادبیات غنی کلاسیک، یک راه مهم و مطمئن برای انتقال معنای زندگی است؛ این نکته بر میگردد به انگیزه فرهنگی ما دو نویسنده؛ اما نکتهی مهمتر انگیزه فنی است که در حوزه ادبیات اقتباسی کودک، کمتر به آن توجه شده است. واقعیت این است که ما در کشور مشکل «چه گفتن» نداریم؛ انبوهی از کارهای اقتباسی از سادهسازی گرفته تا بازنویسی و بازآفرینی تولید شده است. تقریبا متنی باقی نمانده که به تعدد برای کودکان مناسبسازی نشده باشد. مشکل اصلی در این رابطه «چگونه گفتن» است. «توجه به ساختار» حلقه مفقوده ادبیات کودکان ایران در مواجهه با ادبیات کلاسیک است. ما در «پاورقیها» ضمن اهمیتدادن به مقولهی فرهنگی و آموزشی، به ساختار هم توجه کردهایم. ایده دو داستانی بودن و برخورداری از پیرنگ پلکانی در همین راستاست.
و اما در خصوص مخاطب. در بیشتر مواقع خودِ محتوا و ساختار تعیین کننده مخاطب است. ما در ابتدا مخاطبمان را گروه سنی ج(۹ تا ۱۲ سال) تعیین کرده بودیم؛ ولی هرچه جلوتر رفتیم گروه سنی کتاب رشد کرد و نهایتا برای نوجوانان +۱۲ تعیین شد. اگر به ساختار، مولفه های معنایی و زبان داستان ها توجه کنید، این کتاب ها با خواست نوجوانان نزدیکی بیشتری دارند.
در مورد دلایل نام کتاب ها هم بگویید و بفرمایید آیا مجموعه پاورقی شرح و پی نوشتی از داستان های شاهنامه است که منتهی به بازآفرینی شده است؟
نکته تکنیکی در خصوص انتخاب نام برای یک اثر این است که عنوان کتاب، علاوه بر راهبری مخاطب به درون متن باید با ساختار اثر هم تناسب داشته باشد و الا اصطلاحاً وِل است. اصولا یک کار ساختارمند، تمام اجزایش به هم مرتبط است. هیچ عنصر اضافه ای ندارد. پاورقی ها یک ساختار دو داستانی دارد. یک داستان در بالای صفحه(ساده شدهی داستان فردوسی) و یک پاورقی(داستان خود ما) در پایین صفحه. این دو داستان هم یکی هستند و هم نیستند. با هم پیش میروند؛ اما از یک جایی داستان بالای صفحه تمام می شود و پاورقی ادامه پیدا می کند. حالا برگردیم به اسم داستان؛ مثلاً «هفت خوان رستم+پاورقی» دقیقا منطبق با ساختار کتاب است؛ حتی از حیث انتخاب رنگ، هفت خوان رستم با رنگ عنابی نوشته شده و پاورقی مشکی است، عین متن.
البته پاورقی شرح یا پینوشتی از داستان بالای صفحه(شاهنامه) نیست. تکمله داستان بالای صفحه نیست. بازآفرینی هم نیست؛ بلکه این دو داستان(بالای صفحه و پاورقی) روی هم یک داستان هستند. در عین حال جدا هستند؛ اما بین دو داستان پیوند و گفتوگو برقرار است. در واقع وقتی داستان را میخوانیم به این فکر میرسیم که داستان بالای صفحه می توانست مثل پاورقی اتفاق بیفتد.
در عنوان کتاب ها به برخی شخصیت های شاهنامه همچون زال، گردآفرید، ضحاک و آرش اشاره شده است. با توجه به ۵ جلدی بودن این مجموعه با چه تعداد از این شخصیت ها آشنا می شویم؟
البته آرش کمانگیر در شاهنامه نیست. در این مجموعه به عنوان یک شخصیت اسطوره ای به آن پرداخته شده نه داستانی از شاهنامه. گردآفرید، زال و ضحاک مربوط به شاهنامه اند؛ ولی اینها نام هایی هستند که در عنوان آمدهاند. در داستان ها شخصیت های بیشتری درگیر ماجراها می شوند؛ چون یکی از تکنیک هایی که در این مجموعه به کار گرفته ایم، «بینامتنیت» است. بنابراین تا دلتان بخواهد ذهن مخاطب بین حوادث و شخصیت ها سیال است. به عنوان نمونه در هفت خوان از بینامتنیت تهمینه و رستم سود بردهایم و یا در پایان داستان یکباره ماجرای آتش زدن پر سیمرغ خودنمایی می کند. در گردآفرین از بینامتنیت شهرزاد قصه گو بهره بردهایم و در خلال این بینامتنیت ها از ده ها شخصیت دیگر هم اسم برده می شود.
در مورد تصویرگری کتاب هم بگویید. ظاهرا خود تصاویر هم به روایت ها کمک می کنند؛ یعنی بخش از بار محتوایی را تصویرها به دوش می کشند. درست است؟
به نکته دقیقی اشاره کردید. نقش تصویر در داستان کودک دقیقاً همین است. بایستی بین متن و تصویر از ابتدا تا انتهای داستان یک بازی برقرار باشد. این اتفاق به دو نفر بستگی دارد: نویسنده و تصویرگر. ابتدا نویسنده باید برای تصویرگر جا خالی کند و بعد تصویرگر با تصاویرش جاهای خالی را پر کند. متاسفانه وقتی چنین بازی بین متن تصویر شکل نمی گیرد و متن و تصویر هر کدام جداگانه ساز خود را می زنند، معمولا این را گردن تصویرگر می اندازند؛ در حالی که نقش نویسنده در ایجاد این بازی بیشتر است. ما در زمان نگارش پاورقی دائم به خودمان تذکر می دادیم که تمام داستان را روایت نکنیم. جای تنفس و تفکر برای تصویرگر باقی بگذاریم. البته تصویرگرها هم ذکاوت، تزبینی و خلاقیت خودشان را داشته اند. گاهی در تصویرها جلوه هایی می بینیم که داستان ما را ارتقا داده و جالب کرده است.
استقبال مخاطبان نوجوان چگونه بوده است ؟
در گفت وگوهای موردی بازخورهای خوبی از نوجوانان گرفته ایم. قاعدتا فروش کتاب هم ملاک خوبی می تواند باشد. در نمایشگاه کتاب این مجموعه با وجود قیمت بالا جزو بیست کتاب پرفروش کانون بود. نکته دیگر این که برخی بازخوردها برای ما غیرمنتظره بوده؛ مثلا یکی از نوجوان به من گفت که هر کدام از داستان ها را سه بارخوانده؛ اما پسخوان هر کدام را پنج بار. این برای من عجیب بود چون سقف آرزوی ما این بود که نوجوانان بعد از اتمام داستان، یک بار پس خوان را بخوانند؛ تا داستان برایش جذاب تر و عمیق تر شود.
غالباً اقبال بازار کتاب کودک به سمت ترجمه است. چه راهکاری برای گرایش به تالیف به ویژه داستان مشاهیر و مفاخر دارید؟
بله موافقم. رواج ترجمه در کتاب های کودک بی رویه است و این زمانی خطرناک می شود که تالیف را تحتالشعاع قرار دهد. عمده دلیل آن اقتصادی و فرهنگی است. اقتصادی، برای ناشر؛ چون هزینه تولید کتاب ترجمه بسیار کمتر از تالیف است. فرهنگی، برای مخاطبان و خانواده ها؛ زیرا تلقی آنها این است که داستان های خارجی بهتر از داستان های ایرانی است؛ اما این حرف واقعی نیست. به نظر من ریشه این تلقی و تصور اشتباه در معرفی نشدن کارهای برجسته تالیفی است. کتاب های زرد و ضعیف همه جا به وفور در دسترسند و گاهی کتاب های برجسته مهجور می مانند. یکی از راهکارها تقویت مراکزی است که فهرستگان کتابهای مناسب را منتشر میکنند. آموزش و پرورش هم اگر بی طرفانه و به دور از جهت گیری های معمول، صرفا روی انتخاب کتاب های خوب سرمایه گذاری کند، نقش زیادی در ترویج کتاب های تالیفی و رواج تالیف خواهد داشت.
نظر شما